دایی جون محمد خیییییلی دلم برات تنگ شده هاااااا...
عکس 10 ماهگی
داشتم میگفتم...
روز موعود فرارسید...
نقطه ی آغاز....
پایان 10 ماهگیت
عزیزم، گلم ،عشقم 10 ماهگیت هم تموم شد وامروز وارد 11 ماهگی شدی امشب مهمون داشتیم خاله پری اینا و خاله سکینه اینا و مادر و خاله اکرم و مامانی اینا با دایی علی و دایی احمد خونمون بودن امروز 22 مرداد بود و تو وارد 11 ماهگی شدی عسلم همین امشب وقتی مهمون داشتیم 4 قدم راه رفتی و ما همگی کلی ذوق کردیم و برات دست زدیم عزیزم الان دیگه برا خودت خانمی شدی بدون کمک چند دقیقه می ایستی ،مثل فرفره 4دست و پا میری،تا بت میگیم هانیه دست دسی کن یا بای بای کن یا سرسری کن سریع همون کار رو میکنی و وقتی بت میگم اونی که دستته بده مامان میاری و میدی به مامان دیگه اینکه خیلی کنجکاو شدی یا توی کابینتی یا توی قفسه ...
نویسنده :
مامان لیلا
0:58
شیر خوارگان حسینی
دختر نازم این عکسها مال وقتیه که شما 41 روزه بودی و اولین محرمی بود که حضور داشتی ماهم مثل خیلی از شیعیان دیگه عاشق امام حسین(ع) هستیم به تو این لباسو پوشوندم تا به خانم رباب(س) عرض کنم خانم:این دختر من حانیه است هم نام مادرمون زهرا(س) ،کنیز و خاک پای شماست ،خواستم با این کارم (اگه لایق باشم)تسکین دل دردمند شما باشم ... خانم جان من و دخترم فدای شما و علی 6 ماهه تان حاجتم اینه از خدا بخواهید بهم کمک کنه تا بتونم دخترم رو طوری تربیت کنم که خودش میخواد یه بنده ی واقعی(انشاالله) &...
نویسنده :
مامان لیلا
18:17
عسلم اهل مطالعه هستی
قربون دختر گلم که از الان مطالعه رو دوست داره معلومه مثل بابات روزنامه بخون قهاری هستی ...
نویسنده :
مامان لیلا
3:01